واژه «قدَر» به معناى اندازه، و «تقدير» به معناى سنجش و اندازه گيرى و چيزى را با اندازه معينى ساختن است. و واژه «قضاء» به معناى يكسره كردن و به انجام رساندن و داورى كردن (كه آن هم نوعى به انجام رساندنِ اعتبارى است) استعمال مىشود. و گاهى اين دو واژه به صورت مترادف و به معناى «سرشت» بكار مىرود.
منظور از تقدير الهى اينست كه خداى متعال براى هر پديدهاى اندازه و حدود كمّى و كيفى و زمانى و مكانى خاصى قرار داده است كه تحت تأثير علل و عوامل تدريجى، تحقق مىيابد. و منظور از قضاء الهى اينست كه پس از فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرايطِ يك پديده، آنرا به مرحله نهائى و حتمى مىرساند.
طبق اين تفسير، مرحله تقدير، قبل از مرحله قضاء و داراى مراتب تدريجى است و شامل مقدمات بعيد و متوسط و قريب مىشود و با تغيير بعضى از اسباب و شرايط، تغيير مىيابد، مثلاً سير تدريجى جنين از نطفه و علقه و مضغه تا حد يك چنين كامل، مراحل مختلف تقدير آنست كه شامل مشخصات زمانى و مكانى نيز مىشود، و سقوط آن در يكى از مراحل، تغييرى در تقدير آن بشمار مىرود. ولى مرحله قضاء، دفعى و مربوط به فراهم شدن همه اسباب و شرايط، و نيز حتمى و غيرقابل تغيير است «إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ».
اما چنانكه اشاره شد گاهى «قضاء و قدر» بصورت مترادف بكار مىرود، و از اينروى، تقسيم به حتمى و غيرحتمى مىگردد، و بدين لحاظ است كه در روايات و ادعيه، از تغيير قضاء، ياد شده، و صدقه و بِرّ به والدين و صله رحم و دعاء، از عوامل تغيير قضاء، معرفى گرديده است.
قضا و قدر...برچسب : نویسنده : علی اکبر نجم الدینی ghaza-ghadar بازدید : 103
توحید افعالی خداوند، را تفسیر حدیث قدسی «لامؤثر فیالوجود إلا الله» دانستهاند (الشیرازی، 1981، ج 8، ص224) و در واقع عبارت است از:
«درک و شناخت اینکه جهان با همه نظامات و سنن و علل و معلولات، فعل او، کار او و ناشی از اراده اوست، موجودات عالم چنانکه در ذات استقلال ندارند و قائم به او و وابسته به او هستند در مقام تأثیر و علیت نیز استقلال ندارند و در نتیجه خداوند چنانکه در ذات شریک ندارد در فاعلیت نیز شریک ندارد» (مطهری، مقدمهای بر ...، 1372، ج2، ص40).
به عبارتی توحید افعالی یعنی «إفراد و جدا کردن فعل حقتعالی از فعل غیر حقتعالی، به معنای اثبات فاعلیت مطلق برای خداوند متعال و نفی فاعلیت از غیر او آنگاه که خداوند تعالی با افعالی متجلی میشود» (التهانوی، 1996، جزء اول، ص 529). در تشریح این قسم از توحید واجبتعالی از دو مقدمه خالقیت و مبدئیت خداوند نسبت به ماسوی استفاده میکنیم.
قضا و قدر...برچسب : نویسنده : علی اکبر نجم الدینی ghaza-ghadar بازدید : 119
تفصیل قضاء و قَدَر در مراتب مختلف هستی، خارج از توان این مقاله است، لذا در این بحث به چگونگی و کیفیت صدور، که شرح آن گذشت بسنده میکنیم و به بحث قضاء و قَدَر در عالم جسمانی و زندگی انسان میپردازیم و در صدد پاسخ دادن به این پرسش هستیم که آیا خداوند متعال از پیش تعیین فرموده اند که فلان حادثه در فلان وقت و با فلان کیفیت صورت بگیرد یا اینکه اینگونه نیست و اگر پاسخ منفی است حقیقت امر چیست؟ در پاسخ باید گفت که، تأثیر و تأثر و ایجاد افعال و حوادث در عالم جسمانی، تابع مقررات و قوانین خاصی، متفاوت از عالم غیرجسمانی میباشد.
یکی از این احکام این است که علل جسمانی تنها در صورتی میتوانند تأثیر گذار باشند و منشأ افعال قرار گیرند که در وضع خاصی نسبت به مادهای که قرار است تأثیر بر آن صورت بگیرد واقع شوند، مثلاً طبق قضاء و قدر الهی به واسطه علل بیشماری وجود آتش و حد و اندازه آن که همان سوزانندگی و.... است و همینطور وجود چوب و حد و اندازهاش که همان خاصیت اشتعال و... است واجب گردیده، اما به هیچ وجه از پیش تعیین نشده است که اگر آتش روشن شود چوب بسوزد، بلکه از پیش قانون گذاشته شده است که اگر آتش روشن شود و به واسطه علتی در مجاورت چوب خشک قرار بگیرد آتش چوب را میسوزاند.
تفسیر این قضیه بدین گونه است که آتش و چوب هرکدام از علل ناقصة آتش گرفتن چوب هستند. اگر این دو علت ناقصه با شرط مجاورت، که توسط علت دیگر حاصل میشود، همراه شوند، علت تامه آتش گرفتن چوب، حاصل شده و بالضروره چوب میسوزد. البته باید دانست که در عالم جسمانی، گاهی حد و اندازه امور تغییر میکند و آنگاه که تغییر کرد، تأثیر و تأثری که قبل از تغییر از آنها نشأت میگرفت دیگر حاصل نمیشود. به عبارتی هرگاه چند علت ناقصه که باهم علت تامه مثلاً «الف» شده اند، اگر متحمل تغییر و تحول گردند یا «الف» با خصوصیات دیگری از آنها صادر می شود و یا علت تامه برای امری دیگر به نام «ب» میشوند. حال ممکن است واقعاً تغییری عارض بر علل شود یا مانعی حائل اثرگذاری شود. مثلاً اگر در مثال پیش چوب با آب خیس شود، دیگر آتش نمیگیرد و اگر آغشته به بنزین شود شدت اشتعال چند برابر میگردد. بنابراین تمامی رخدادها اعم از طبیعی و غیرطبیعی، هم در به وجود آمدن و هم در حد و اندازه مطابق با قانون علیّت میباشند؛ به این معنی که وجود حوادث در ظرف علت تامه آنها است و چگونگی و کیفیت حوادث نیز مطابق قَدَر و اندازهای است که از جانب علل آنها حاصل میشود.
همین مطالب در مورد زندگی انسان، اعمال و رفتارها و حتی حوادثی که برای انسان رخ میدهد صادق میباشد: وجود انسان طبق قضاء الهی به واسطه عوامل مختلف وجوب پیدا کرده و قطعی و تغییر ناپذیر است. یعنی طبق قانون علیت، اگر تمامی عللی که برای وجود انسان لازم هستند (این علل خود قبلاً از جانب خداوند واجب شدهاند ) در کنار هم قرار گیرند و علت تامه وجود انسان فراهم شود، وجود انسان قطعی و واجب میگردد. قَدَر الهی نیز خصوصیات انسان و اندازه تواناییهای انسان را تعیین میکند به این معنا که اگر تمامی علل، با تمام شرایطی که در ایجاد وجود انسانِ سالم مؤثر هستند فراهم شود، انسانی با تواناییهای عادی و قابل انتظار متولد میشود و البته چون این حدود نیز از جانب علل حاصل میگردد اگر علل ناکافی باشند یا اینکه مانع و خللی ایجاد شود در این صورت برخی تواناییها از انسان سلب میشود؛ مثلاً فردی متولد میشود که چشم و یا ... ندارد و در این صورت نیز علتی که منجر به تحقق انسانی ناقص شده است، علتی تام و کامل است، منتهی علت تامة انسان ناقص نه انسان سالم. پس روشن است که این گونه رخدادها اتفاقی و بدون علت نیستند و یا اینکه سرنوشتی از پیش تعیین شده نمیباشد که در این صورت خلاف عدل خداوند و نشان ظلم اوست که «تعالیالله عما یقولون الجاهلون»، بلکه تنها چیزی که از پیش تعیین شده، قانون علیت است که بیان میکند اگر علت تامه هر شیئی تحقق پیدا کند وجود آن شیء و حد و اندازه آن وجود پیدا میکند. حال این علت میتواند علت تامه امری ناقص یا کامل باشد. پس تمامی رویدادها علت دارند و تمامیت و نقصان آنها به عللی برمیگردد که آن علل نیز وجوب و حد و اندازه خود را به واسطه علل خود و نهایتاً از خداوند دریافت کردهاند و باقی به وجود خداوند هستند.
برچسب : نویسنده : علی اکبر نجم الدینی ghaza-ghadar بازدید : 72
مسلّماً قطعیت یافتن وجودهر شىء بر اساس نظام علت و معلول، در گرو تحقق علت تامه آن شىء است، و از آنجا که نظام علت و معلول به خدا منتهى مى گردد در حقیقت قطعیت هر چیزى مستند به قدرت و مشیت او است. این، قضاى خداوند در مقام فعل و آفرینش است، و علم ازلی خداوند در مورد این حتمیت، قضاى ذاتى خداوند مى باشد.آنچه گفته شد مربوط به قضا و قدر تکوینى خداوند ـ اعم از ذاتى و فعلى ـ بود. گاه نیز قضا و قدر مربوط به عالم تشریع است. به این معنى که، اصل تشریع و تکلیف الهى قضاى خداوند بوده، است، و کیفیت و ویژگى آن مانند وجوب و حرمت وغیره نیز تقدیر تشریعى خداوند است. امیرمؤمنان در پاسخ فردى که از حقیقت قضا و قدر سؤال کرد، این مرحله از قضا و قدر را یادآور شد و فرمود: مقصود از قضا و قدر، امر به طاعت و نهی از معصیت، وقدرت بخشیدن به انسان نسبت به انجام کارهاى خوب و ترک کارهاى ناپسند، و توفیق دادن در تقرب به خداوند، و رها کردن گنهکار به حال خود و وعد و وعید است، اینها قضا و قدر خدا در افعال ما است.
اگر مى بینیم در اینجا امیر مؤمنان على (علیه السلام) در پاسخ سائل، فقط به تشریح قضا و قدر تشریعى اکتفا ورزیده، شاید به پاس رعایت حال سائل یا حضار مجلس بوده است. زیرا در آن روز از قضا و قدر تکوینى و در نتیجه قرار گرفتن افعال انسان در قلمرو قضا و قدر، جبر و سلب اختیار برداشت مى شد، به گواه اینکه حضرت در ذیل حدیث مى فرماید:«وأمّا غیر ذلک فلا تظنّه فانّ الظنّ له مُحبِط للأعمال»: جز این گمان دیگرى مبر، زیرا چنان گمانى مایه حبط عمل مى گردد. مقصود این است که ارزش افعال انسان بر پایه مختار بودن اوست وبا فرض جبر در اعمال، این ارزش از بین مى رود.
حاصل آنکه: مورد قضا و قدر، گاه تکوین است و گاه تشریع،و هر دو قسم نیز دو مرحله دارد:
۱. ذاتى(علمى)
۲. فعلى(عینی)
قضا و قدر علمی و عینی
گاهی تقدیر و قضاء الهی، همانگونه که اشاره شد به معنای علم خدا به فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط پیدایش پدیدهها و نیز علم به وقوع حتمی آنها به کار میرود که آن را "قضا و قدر علمی" مینامند. و گاهی به معنای انتساب سیر تدریجی پدیدهها و نیز انتساب تحقق عینی آنها به خدای متعال، استعمال میشود و "قضا و قدر عینی یا فعلی" نام میگیرد.
قضا و قدر...برچسب : نویسنده : علی اکبر نجم الدینی ghaza-ghadar بازدید : 103
آیات درباره قضا و قدر بسیار است که ذیلاً به برخى از آنها اشاره مىکنیم.
قرآن درباره قدر مىفرماید: (إِنّا کلَّ شَیء خَلَقْناهُ بِقَدَر)؛
ما هر چیزى را به اندازه آفریدهایم. همچنین مىفرماید: (وَ إِنْ مِنْ شَیء إِلاّ عِنْدنا خَزائِنُهُ وَما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَر مَعلْوم)؛
چیزى نیست مگر اینکه گنجینههاى آن نزد ما است، و ما جز به مقدار معلوم آن را فرو نمىفرستیم.
درباره قضا نیز مىفرماید:(وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یقُولُ لَهُ کنْ فَیکونُ)؛
هرگاه اراده قطعى خداوند به چیزى تعلق بگیرد، به او مىگوید باش، پس آن چیز موجود مىشود.
نیز مىفرماید: (هُوَ الّذی خَلَقَکمْ مِنْ طین ثُمَّ قَضى أَجَلاً)؛
اوست که شما را از خاک آفرید، آنگاه اجلى را مقرر داشت.
با توجه به این آیات و نیز روایات متعددى که در این زمینه وجود دارد، هیچ مسلمانى نمىتواند قضا و قدر را انکار کند. هر چند معرفت تفصیلى به جزئیات مسئله لازم نیست، و اصولاً براى کسانى که آمادگى ذهنى براى فهم این گونه مسائل دقیق ندارند، ورود در آن شایسته نمىباشد، چون چه بسا ممکن است در عقیده خود دچار اشتباه یا تردید شوند و به گمراهی افتند. از این جهت امیر مؤمنان على (علیهالسلام)خطاب به این گروه مىفرماید: «طریقٌ مُظلِمٌ فلا تَسْلُکوه، و بَحرٌ عَمِیقٌ فَلا تَلِجُوه، وسِرُّ اللّهِ فلا تَتَکلَّفُوه»؛
راهى است تاریک آن را نپیمایید، دریایى است ژرف در آن وارد نشوید، و راز الهى است خود را در کشف آن به تکلّف نیاندازید.
البته هشدار امام مربوط به کسانى است که توان فهم این گونه معارف دقیق را ندارند، وچه بسا بحث درباره آن مایه گمراهى آنان مىشود. شاهد بر این مطلب آن است که آن حضرت خود در موارد دیگر به تبیین قضا و قدر پرداخته است. لذا ما نیز در حدود معرفت خود با استفاده از قرآن و روایات و با کمک عقل به شرح آن مىپردازیم
برچسب : نویسنده : علی اکبر نجم الدینی ghaza-ghadar بازدید : 74
پاسخ استاد «رضا محمدی» کارشناس مسائل اعتقادی به این پرسش که «در روایتی آمده که دعا رفع کننده قضای الهی است، آیا در این صورت علم
الهی نقض نمی شود؟
(برگرفته از رادیو سراسری معارف)
قضا و قدر...برچسب : نویسنده : علی اکبر نجم الدینی ghaza-ghadar بازدید : 165
قضا و قدر الهی با اختیار انسان منافاتی ندارد، چون اگر مقصود از قضا و قدر الهی، نفی اسباب و مسببات و از آن جمله نیرو و اراده و اختیار بشر باشد، چنین قضا و قدر و سرنوشتی وجود ندارد، زیرا نظام اسباب و مسببات و رابطه علّی و معلولی بین حوادث، غیر قابل انکار و جزئی از قضا و قدر الهی است و قرآن مجید آن را تأیید کرده است.
کسی که در سانحه تصادف جان باخته، به قضا و قدر الهی بوده و اگر احتیاط می کرد و سالم میماند، باز به قضا و قدر الهی بود، یعنی خداوند علم داشته است به این که فلان شخص در فلان روز با اراده خود تصادف خواهد کرد و اجلش فرا خواهد رسید. علم و قضا و قدر الهی از او سلب اختیار نکرده، بلکه حتی علم الهی به اختیار داشتن و با اختیار انجام دادن او بوده است؛ بنابراین علم الهی تأثیری در این جهت ندارد. البته عوامل مادی و معنوی میتواند در تغییر سرنوشت انسان نقش داشته باشد و این از قضا و قدر الهی است، مثلاً دعا یکی از مظاهر قضا و قدر است که در سرنوشت حادثهای میتواند مؤثر باشد یا جلوی قضا و قدر را بگیرد، یا گناه و طاعت، عدل و ظلم در سرنوشت بشر از نظر عمر و سلامت و روزی مؤثر میباشند. امام صادق(ع) میفرماید: "شمار کسانی که به واسطه گناهان میمیرند، از کسانی که به واسطه سرآمدن عمر میمیرند، بیش تر است و تعداد کسانی که به سبب نیکوکاری، زندگی دراز میکنند، از کسانی که با عمر اصلی خود زندگی میکنند، افزونتر است". (3) یعنی با این که اجل و عمر به حکم قضا و قدر الهی تعیین شدهاند، این امور عامل تغییر و تبدیل قضا و قدر میباشند و البته تغییر هم به قضا و قدر الهی است، بدیهی است که این عوامل در اختیار انسان است و میتواند آن را به کار گیرد. پس بین اعتقاد به قضا و قدر و عقیده جبر باید فرق گذاشت. طبق عقیده قضا و قدر، علم و اراده الهی هیچ چیزی را جز از مجرای علل و اسباب خود ایجاب نمیکند. استاد مطهری میگوید: "اعتقاد به قضا و قدر، آن گاه مستلزم جبر است که بشر و اراده او را مؤثر در کار ندانیم و قضا و قدر را جانشین قوه و نیرو و اراده بشر بدانیم، در حالی که از ممتنعات و محالها این است که ذات حق بلاواسطه در حوادث جهان مؤثر باشد، زیرا ذات حق وجود هر موجودی را فقط از راه علل و اسباب خاص او ایجاب میکند
برچسب : نویسنده : علی اکبر نجم الدینی ghaza-ghadar بازدید : 103
ما باید در تمام شئون زندگی، به قضا و قدر الهی، اعتقاد داشته باشیم و تصورمان از قضا و قدر، تصور صحیح و درستی باشد. ما در این جا فقط به دو نکته مهم درباره این مسئله اشاره می کنیم که عبارتند از:
1. یکی از مظاهر قضا و قدر، اختیار انسان است؛ یعنی قضای الهی بر این تعلق گرفته که انسان، موجودی مختار و آزاد باشد و با اختیار خود، انتخاب کند و نتیجه کار خود را مشاهده نموده، مسئولیت آن را بر عهده بگیرد. بنابراین، هرکاری را که ما انجام می دهیم، به حکم قضا و قدر الهی است؛ نه این که قضا و قدر الهی بر این تعلق گرفته باشد که ما فلان کار مخصوص را انجام دهیم.
فرض کنید در دانشگاه، قانونی وضع می کنند که دانشجویان، به هر تعدادی که خواستند، واحد درسی انتخاب کنند. در این صورت، هر دانشجو، هر تعداد واحد درسی انتخاب کند، به حکم این قانون می باشد؛ اما قانون، هیچ گاه تعیین نکرده که فلان فرد، چند واحد درسی و چه واحدهایی را انتخاب کند.
2. قضا و قدر الهی، هیچ گاه به امور جزئی تعلق نمی گیرد؛ برای مثال، قضای الهی بر این تعلق نگرفته که فرد خاصی، حتماً به بیماری خاصی مبتلا شود یا فرد خاصی، حتماً فقیر شود یا فلان فرد، کور به دنیا بیاید؛ بلکه قضا و قدر الهی، همواره به امور کلی تعلق می گیرد؛ یعنی در مورد اول، قضای الهی بر این تعلق گرفته که هر کس غذای آلوده خاصی را بخورد، به بیماری خاصی مبتلا شود و اگر نخورد، بیمار نمی شود. حال اگر کسی غذای آلوده ای را خورد و بیمار شد، به حکم قضای الهی است و کسی که نخورد و سالم ماند، آن هم به حکم قضای الهی است. بنابراین، سرنوشت های گوناگونی در کار است و این سرنوشت ها، می توانند جانشین یکدیگر شوند و جانشین شدن آنها نیز به حکم سرنوشت است.
قضا و قدر...
برچسب : نویسنده : علی اکبر نجم الدینی ghaza-ghadar بازدید : 61
همه حوادث و پدیده های جهان، مطابق اراده و قضا و قدر الهی، واقع می شوند و قضا و قدر الهی نیز به این تعلق گرفته که هر موجود و پدیده، از راه علل و اسباب خاص خودش به وجود بیاید یا از بین برود. مسئله مرگ نیز طبق نظام علی و معلولی، پدید می آید. به طور کلی، مرگ، دو نوع است؛ یکی اجل مسمّی و دوم، اجل معلق یا غیرمسمی. نوع اول، همان مرگ طبیعی است که مطابق با نظام خلقت، هرموجود زنده ای پس از یک دوره زندگی، عوامل زیستی او رو به کاهش و زوال می گذارند تا روزی که عمر او به سر رسد. اجل معلق نیز مرگ زودرسی است که بر اثر تصادف، بیماری ها و... پدید می آید. هر دو نوع مرگ، به اراده و مشیت خداوند و بر طبق قضا و قدر الهی می باشد.
انسان می تواند با اعمال و رفتار خود، سرنوشت خویش را تعیین کند. یکی از اموری که رفتار انسان در تعیین آن مؤثر است، مرگ می باشد. انسان می تواند با رعایت اصول بهداشتی و...، عمر خود را به حد طبیعی و واقعی برساند. علاوه بر این، بعضی از گناهان یا کارهای خیر، مانند قطع رحم، ظلم، احسان، صله رحم، صدقات و... نیز در جلو یا عقب افتادن مرگ ها مؤثرند؛ اما همه اینها بر طبق قانون قضا و قدر الهی است و خداوند از ابتدا می داند که هر انسانی با اعمال و رفتار خوب یا بد خویش، چه نوع مرگی خواهد داشت.
بیشتر مرگ ها با اجل معلق تحقق می پذیرد؛ نه با اجل حتمی؛ یعنی یک سری عوامل، در جلو یا عقب افتادن آنها دخیل هستند؛ مثل اگر کسی از بدن خود مراقبت نکند و غذاهای ناسالم و مضر بخورد، در اثر مسمومیت، می میرد و اگر مراقبت کند، ممکن است عمرش طولانی تر باشد.
تأثیر برخی از اعمال نیز به همین شکل است. صله رحم، عمر را افزایش و قطع رحم، آن را کاهش می دهد؛ ولی دامنه تأثیر، در محدوده اجل معلق است، نه اجل مسمی. صدقه نیز مرگ را به تأخیر می اندازد؛ ولی باید بدانیم که یک حادثه، مرهون علل و عوامل مختلفی است که مجموع آنها، آن را پیش می آورند. بنابراین، چه بسا اگر صدقه در کار نبود، پیش از این حوادث، آن واقعه می شد و یا حادثه ناگوارتری پیش می آمد.
خداوند، انسان را با اختیار و قدرت آفرید و راه درست از نادرست را به او نشان داد و به او فرمان داد که به سمت نیکی گرایش پیدا کند؛ اما این فرد، به اختیار و قدرت خود، به بیراهه می رود و این را خدا می داند. مثال ساده برای این مسئله، معلمی دقیق و پرتجربه است که خوب درس می دهد و دانش آموزان را به درس خواندن تشویق می کند و در برابر تخلفات آنها می ایستد؛ اما از همان ابتدا، می داند که فلان دانش آموز، تجدید خواهد شد. علم معلم، تأثیری در قدرت و اختیار و تجدید شدن دانش آموز ندارد. او به اختیار خود به بیراهه رفته، از این درس، نمره نمی آورد و معلم نیز همه این مطالب را از قبل می داند؛ بنابراین، علم الهی، قطعی و تخلف ناپذیر است؛ اما این علم، درباره موجودی است که با اختیار و قدرت خود، فعالیت می کند
برچسب : نویسنده : علی اکبر نجم الدینی ghaza-ghadar بازدید : 108
در حدیث صحیح آمده که پیامبر(ص) ایمان به قدر را جزئی از عقیده ی مسلمان به شمار آورده است. به این معنی که خداوند قوانین، برنامه، نظام، شیوه وروشی را برای اداره ی جهان هستی خلق نمود و تمام اشیاء و موجودات هستی برابربا این قوانین و نظم حاکم بر جهان، به انجام وظیفه خود می پردازند.
{ وَآيَةٌ لَّهُمْ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ* وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ * وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ * لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ}
«و نشانه ای (دال برقدرت ما) شب است. ما روز را از آن برمی گردانیم ناگهان تاریکی آنان را فرامی گیرد و خورشید به سوی قرارگاه خود در حرکت است. این محاسبه و اندازه گیری و تعیین خدای بس چیره و توانا و آگاه و دانااست. برای ماه نیز منزلگاه هایی تعیین کرده ایم که به صورت ته مانده ی کهنه درمی آید نه خورشید را سزد به ماه رسد و نه شب را سزد که برروز پیشی گیرد و هریک در مداری شناورند»
ایمان به قدر یا سرنوشت جزء عقیده ی مسلمانان می باشد و جبر در آن دخالت ندارد. خطابی گوید: بسیاری از مردم گمان می کنند که قضا و قدر یا سرنوشت به این معنی است که خداوند پاک ومنزه، به آنچه که برای بنده اش تعیین و تقدیر نموده، او را ملزم و مجبورمی سازد در حالی که واقعیت برخلاف پندار آنهاست؛ بلکه قدر یا سرنوشت یعنی دانستن اینکه هرچه را که انسان در آینده کسب کند، خداوند از پیش برآن آگاه بوده و بر اساس برآورد او، از بنده اش صادر می وشود، وهرعمل نیک و بد یا خیر وشری را او برایش خلق می کند. قدر اسمی است برای آنچه که به طور محاسبه ای از موجود توانا و قادری صادرشود. خداوند به آنچه که در آینده روی خواهد داد، آگاهی دارد و این آگاهی هیچ تأثیری در اراده و اختیار بنده ندارد. زیرا علم دراینجا به معنی دانستن و کشف کردن است نه تأثیر نهادن. مثلاً اگر، انسان صرفاً علم پیدا کند به اینکه پسرش دانش آموز زرنگ، چابک و فهیمی است درسهایش راخوب فرا گرفته و قبول می شود، هیچ تأثیری درسرنوشت ویا موفقیت اوندارد.
قضا و قدر...برچسب : نویسنده : علی اکبر نجم الدینی ghaza-ghadar بازدید : 63